عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 8 ارديبهشت 1400
بازدید : 72
نویسنده : حسینی
نزدیکترین فرد به ناشناختنی روزی شیوانا وارد روستایی شد که بیماری عجیبی مردم روستا را فرا گرفته بود و هر روز عده زیادی از انسانها به خاطر این بیماری جان خود را از دست می ­دادند. مردم وقتی شنیدند شیوانا وارد دهکده آنها شده سراسیمه به حضورش شتافتند و از او خواستند تا دعایی کند و از خالق هستی بخواهد بیماری را از این دهکده دور سازد. شیوانا سری تکان داد و گفت: این دهکده متعلق به شماست و بیماری نیز در دهکده شما شایع شده است. پس لاجرم باید کسی از اهالی همین دهکده که ارتباطش با خالق هستی بیشتر است این دعا را بخواند و البته من و شما هم در کنار او دست نیاز به سوی خالق دراز خواهیم کرد. پس بروید و نزدیکترین فرد به ناشناختنی را نزد من بیاورید. مردم دور هم جمع شدند و پس از مدتی سه نفر را نزد شیوانا آوردند و گفتند که این سه نفر تمام سال لبشان به یاد ناشناختنی می­ جنبد و ذکر کلامشان آفریننده کاینات است. شیوانا از آنها خواست تا دعا کنند و بیماری از روستا برود. آن سه دعا کردند ولی هیچ اتفاقی نیفتاد. شیوانا تبسمی کرد و گفت: ارتباط اینها با ناشناختنی یک طرفه است. کسی را از اهالی این ده نزد من بیاورید که مستقیما با ناشناختنی هم کلام می شود. در این میان کودکی دست بلند کرد و گفت: در نزدیکی دهکده چوپان پیری است که همیشه چوبش را سمت آسمان می­ گیرد و با ناشناختنی دعوا می کند و آنقدر جدی حرف می­ زند که انگار دارد با یک موجود واقعی گفت و گو می­ کند. ما او را دیوانه می­ خوانیم و برای همین در جمع ما نیست. شیوانا پرسید: آیا بیماری به او و اعضای خانواده ­اش سرایت کرده است؟ پاسخ دادند: خیر او در خارج دهکده است و در کمال سلامت به سر می­ برد. شیوانا از مردم خواست تا چوپان را نزد او آورند. چوپان وقتی مقابل شیوانا ایستاد با عصبانیت پرسید: مرا برای چه به اینجا آوردید؟ شیوانا گفت: ما در این دهکده در جست و جوی فردی بودیم که مستقیما با خالق هستی بی­ واسطه صحبت کند و تو را یافتیم. از تو می­ خواهیم که با همان شیوه ای که همیشه با حضرت دوست صحبت می ­کنی از او بخواهی بیماری را از این دهکده دور سازد. چوپان لبخندی زد و از جا برخاست و چوبش را به سمت آسمان گرفت و گفت: خدایا! مگر نمی­ بینی مردم دهکده از تو چه می­ خواهند. خوب آنچه می ­خواهند را به ایشان بده و سپس سرش را پایین انداخت و رفت. روز بعد همه بیماران به طرز عجیبی بهبود یافتند و هیچ نشانی از بیماری در دهکده نماند. مردم حیرت­ زده گرد شیوانا جمع شدند و با سردرگمی از او پرسیدند: چگونه کلام عابدان اثری نکرد و جمله نه چندان مودبانه چوپان مقبول افتاد؟ شیوانا تبسمی کرد و گفت: عابدان با خدای ذهنی­ شان صحبت می کردند و این چوپان بی ­واسطه و مستقیم با خالق هستی صحبت می­ کرد. عابدان خدای ذهنی­ شان را باور ندارند و این چوپان نه تنها به وجود خالق اطمینان دارد بلکه شبانه روز با او هم کلام می­ شود. شما اگر جای ناشناختنی بودید حرف کدام را گوش می ­کردید و خواهش کدام یک را می ­پذیرفتید!؟ او که مودب است ولی شما را قبول ندارد و یا او که شما را با تمام وجود پذیرفته است!؟ دور شدن بیماری از دهکده نشان می ­دهد که ناشناختنی کدام یک را می­ پذیرد.

:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: نزدیکترین فرد به ناشناختنی ,

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 81 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حسینی و آدرس mohammadjavadhosseini.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com